خاطره | روش شهید تقویان برای ادای به هنگام نماز صبح
شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۴۹
مادر شهید "نادر تقویان " میگوید: «یادم است یکی از دفعاتی که به مرخصی آمده بود یک روز صبح نمازش قضا شد و او دیگر در منزل نخوابید، شبها به مسجد میرفت و در آن جا میخوابید، چون معتقد بود که در آن جا نمازش قضا نمیشود. » در ادامه شما را به خواندن خاطراتی خواندنی از زبان مادر این شهید گرانقدر دعوت میکنیم.
به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، "شهید نادر تقویان" پانزدهم مردادماه سال 1344 در تنکابن به دنیا آمد تا سوم راهنمایی درس خواند و به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد، سرانجام در بیست و سوم اردیبهشتماه سال 1365 بر اثر اصابت تیر به سرش در سن 21 سالگی به شهادت رسید.
خاطراتی از مادر شهید "نادر نقویان" را مرور میکنیم:
یادم است یکی از دفعاتی که به مرخصی آمده بود یک روز صبح نمازش قضا شد و او دیگر در منزل نخوابید شبها به مسجد میرفت و در آن جا میخوابید، چون معتقد بود که در آن جا نمازم قضا نمیشود و روی بالشتها و ملحفههای مسجد را می آورد منزل و آنها را می شست و خشک میکرد و برای بچههای دیگری که در مسجد می خوابیدند، یا اینکه مثلا اگر در جیبش 100 تومان پول بود 50 تومان آن را به جبهه می داد.
قدر شناس مادر
هر وقت به مرخصی میآمد، می گفت مادرجان دعا کن من شهید، شوم چون آرزوی شهادت دارم و هرگز نمیگذاشت حتی یک جفت جورابش را من بشویم و غذا که میپختم صد دفعه می گفت مادر دستت درد نکند، قربان دستت من خیلی می آیم و به شما زحمت میدهم مرا ببخشید و همیشه می گفت مادرجان شما برای من خیلی زحمت کشیدید اگر من به شما هرچقدر محبت کنم باز، کم کردهام و جای زحمات شما را نمیگیرد.
نمیخواهی هر وقت که من شهید شدم شما را شفاعت کنم؟ هرچند که من سعادت شهید شدن را ندام ولی آخرش به آرزویم می رسم من ناراحت می شدم می گفت، مادرجان این را هم بدانید که من هنوز پاک نشده ام که شهید شوم و میگفت من سعادت شهید شدن را ندارم و من بنده گناهکاری هستم.
خداوند مراببخشد و با افتخار از این دنیا ببرد و میگفت این دنیا بی فایده است هرچقدر اینجا عمر کنیم و خوش باشیم آخرش زود گذر است و ما باید توشه آن دنیا را فراهم کنیم کمتر گناه کنیم بیشتر عبادت کنیم و به یاد خدا باشیم او چند دفعه زخمی شده بود و او را از جبهه به تبریز، اصفهان، مشهد و غیره میبردند ولی نمی گذاشت به من خبر بدهند تا اینکه خوب میشد و بعد از آن به خانه میآمد بعد من میفهمیدم که او زخمی شده است که برای دیدن ما دیر کرده است.
انتهای پیام/
نظر شما